وبلاگ شخصی دکتر فرخ افتخار

هدف این وبلاگ کمک به حفظ سلامت و کارایی تمام مخاطبین است

وبلاگ شخصی دکتر فرخ افتخار

هدف این وبلاگ کمک به حفظ سلامت و کارایی تمام مخاطبین است

اعتماد به نفس در کودکان

عزت نفس اندک ،حالت خود تقویتی دارد، یعنی اگر کودکی دچار این مشکل است، خود نیز آن را شدت می بخشد. مثلاً اگر او فکر می کند در درس ریاضی ضعیف است بدون شک هنگام روبه رو شدن با یک مسأله ریاضی بسیار نگران می شود و این احساس ضعف به ناتوانی او در حل ریاضی بیشتر کمک می کند در نتیجه مجدداً احساس شکست کرده و این باور که در فهم درس ریاضی ناتوان است در او تقویت می شود. والدین باید با از بین بردن تردید در وجود فرزندشان او را از عزت نفس اندک برهانند و به کودک خود مهارت هایی بیاموزند که نوع رفتار، روش و نگرش خود را اصلاح کند.
زمانی که قصد داریم به کودکمان بیاموزیم چه اهدافی را در زندگی داشته باشد و برای رسیدن به آنها چگونه تلاش کند، باید احساساتی را که باعث تقویت تفکرات منفی در آنها می شود کاهش دهیم. بدین منظور باید باورها و توقعات سختی که از خود دارد و باعث ضعیف شدن عزت نفس می شود و به آن شدت می بخشد را تغییر دهیم و :
▪ از احساسات خود و دیگران با وی صحبت کنیم.
▪ او را مطمئن سازیم که احساسش را درک می کنیم.

عزت نفس اندک ،حالت خود تقویتی دارد، یعنی اگر کودکی دچار این مشکل است، خود نیز آن را شدت می بخشد. مثلاً اگر او فکر می کند در درس ریاضی ضعیف است بدون شک هنگام روبه رو شدن با یک مسأله ریاضی بسیار نگران می شود و این احساس ضعف به ناتوانی او در حل ریاضی بیشتر کمک می کند در نتیجه مجدداً احساس شکست کرده و این باور که در فهم درس ریاضی ناتوان است در او تقویت می شود. والدین باید با از بین بردن تردید در وجود فرزندشان او را از عزت نفس اندک برهانند و به کودک خود مهارت هایی بیاموزند که نوع رفتار، روش و نگرش خود را اصلاح کند.
زمانی که قصد داریم به کودکمان بیاموزیم چه اهدافی را در زندگی داشته باشد و برای رسیدن به آنها چگونه تلاش کند، باید احساساتی را که باعث تقویت تفکرات منفی در آنها می شود کاهش دهیم. بدین منظور باید باورها و توقعات سختی که از خود دارد و باعث ضعیف شدن عزت نفس می شود و به آن شدت می بخشد را تغییر دهیم و :
▪ از احساسات خود و دیگران با وی صحبت کنیم.
▪ او را مطمئن سازیم که احساسش را درک می کنیم.
▪ به او بیاموزیم که برای ابراز احساساتش روش منطقی به کار ببرد.
کودکی که عزت نفس اندک دارد دائم نگران است ،زیرا فکر می کند اگر در کاری شکست بخورد بدون شک تنبیه و یا تحقیر می شود، بنابراین علاقه ای به آزمودن موضوعات جدید ندارد و فقط در موقعیت های امتحان شده و آشنا احساس آسودگی خیال می کند. برای این که بتواند احساس عدم اعتماد به نفس را در خود از بین ببرد، پیرو برنامه ای خشک و انعطاف ناپذیر و تشریفاتی می شود تا به خود قیافه کنترل و نظم داشتن بدهد زیرا نسبت به توانایی هایش اعتمادی ندارد. هرگاه مرتکب اشتباهی شود خودش را مرتب سرزنش می کند در نتیجه بیشتر احساس بی لیاقتی کرده و دیگر لزومی نمی بیند تلاش کند و انگیزه اش را هم از دست می دهد و پس از زمانی که انگیزه در او از بین رفت چیزی وجود نخواهد داشت که او را خشنود سازد. بیشتر اوقات تکالیف مدرسه، کودک را دچار تشویش می کند و این نگرانی اعتماد به نفس او را از بین می برد. برای این که کودکان مان هنگام انجام دادن تکالیف مدرسه شان دچار اضطراب و نگرانی نشوند، باید:
▪ تکالیف خود را در اتاقی آرام و بی سروصدا که حواسشان پرت نشود انجام دهند، چرا که آشفتگی ذهنی باعث تشویش و اضطراب شده و ترسی غالب بر آنها مستولی می شود که تمرکز حواس را از آنها می گیرد.
▪ وقتی والدین قصد دارند در یادگیری دروس به کودکان کمک کنند باید کنارشان آرام بنشینند و با صدای ملایم صحبت کنند؛ بدین ترتیب آنها مجبور نمی شوند تا بر ترس دیگری که همان عصبانیت والدین هنگام اشتباه کردن است غلبه کنند.
▪ راه دیگر آموزش به کودکان مضطرب این است که به آنها کمک کنیم تا ترسهای فلج کننده شان که معمولاً از خطاهای هنگام یادگیری ناشی می شود را فراموش کنند. این خطاها مثلاً در زمان انجام دادن تکالیف مدرسه و یا در بازی های گروهی ممکن است به وجود آیند و باید از آنها برای آموزش کودک بهره جست. وقتی کودک مرتکب خطایی می شود به جای سرزنش کردن وی سعی کنید از آن خطاها واکنش مثبتی به وجود آورید. مثلاً به او بگویید:« بهتر است این مسأله را بررسی کنیم و وقتی فهمیدیم مشکل چیست می توانیم حلش کنیم. »
به کودک خود بیاموزیم که کف نفس داشته باشد. کف نفس یعنی این که بتوانیم خونسرد بنشینیم و فکر کنیم، تصمیم بگیریم و عواقب رفتارمان را تجسم نماییم. کودک مضطرب نمی تواند روی تصمیم های آنی خود کنترلی داشته باشد بنابراین نمی تواند عزت نفس اندکش را اصلاح کند.
● روشهایی برای کمک به فرزندان
والدین برای کمک به فرزندان خود باید:
۱) برای فرزندان خود وقت کافی در نظر بگیرند و دقیقاً توضیح دهند که چرا رفتاری پذیرفتنی است در حالی که رفتاری دیگر چنین نیست و هنگام سرزنش فرزند خود آن رفتار خاص را مورد خطاب قرار دهند نه شخصیت کودک را.
۲) بعضی مواقع عدم وجود مهارتی خاص موجب اضطراب می شود؛ مثلاً کودکانی که نمی توانند وارد جمع کودکان دیگر شوند به کمک والدین خود نیاز دارند که این مهارت را به وی بیاموزند و بدین ترتیب وحشت از این که اساساً ایرادی در وجودش دارد را از وی دور سازند.
۳) وقتی کودکی هنگام آموختن درس خود دچار تشویش و نگرانی می شود به او کمک کنید تا مشکل خود را تشخیص دهد و برطرف سازد.
۴) وقتی اشتباهی صورت می گیرد تا جایی که امکان دارد برای اصلاح آن وقت کافی بگذارید زیرا عجله کودک را نگران می کند.
۵) سعی کنید از راههای گوناگون به کودک خود آموزش دهید. مثلاً یک کودک ممکن است آموزش ها را تنها به صورت شفاهی درک نکند بنابراین کاری را که باید او انجام دهد هر قدر هم که ساده باشد کاملاً شرح داده و به طور عملی انجام دهید (مثلاً پیام تلفنی گذاشتن را به طور عملی به او بیاموزید)؛ برخی از کودکان هنگام دیدن بهتر درک می کنند تا شنیدن. کودک وقتی کاملاً متوجه شد که چه توقعی از او دارند احساس آرامش و راحتی بیشتری می کند. برخی از کودکان نیز معیارهای بالایی برای خود در نظر می گیرند که سبب تشویش و نگرانی می شود و وقتی نمی توانند به آرزوهای غیرواقعی شان دست یابند« احساس شکست » می کنند و ذهنشان آ شفته می شود؛ در این مواقع کمتر می درخشند.
۶) والدین برای این که کودکشان را از نگرانی برهانند باید او را دایم تشویق یا تحسین کنند البته تشویق، اغراق آمیز و ناپخته نباشد. کودکان معمولاً از کارهای خود خیلی انتقاد می کنند و از آنچه که انجام می دهند زیاد راضی نیستند.
۷) برخی از کودکان هر نوع تعریف و تمجید را یک جور مزاحمت تلقی می کنند. واکنش فرزندتان نسبت به تعریف و تمجید را مشاهده کنید و وقتی متوجه شدید که کودکتان حتی هنگام تعریفی مثبت آشفته خاطر و مضطرب می شود تا جایی که امکان دارد او را به حال خود بگذارید و کاری به کارش نداشته باشید.
۸) والدین کودکی که نمی تواند خشم خود را کنترل کند باید او را تشویق کنند تا روی یک کار- نه چند کار همزمان- وقت بگذارد و از بار اضافی و اضطراب ناشی از خستگی و گرسنگی بپرهیزد زیرا ممکن است امیدش را در راه رسیدن به اهدافش از دست بدهد.
۹) والدین باید از کودک بپرسند که چه اهدافی دارد.
۱۰) وقتی هدف کودک مشخص شد باید به او کمک کنند که تشخیص دهد آیا هدفش با واقعیت همخوانی دارد یا خیر و اگر چنین بود برای رسیدن به آن، او را تشویق کنند.
۱۱) والدین کودک نگران باید به او کف نفس بیاموزند. برای پدر یا مادر این که کودکش می گوید:
« من خیلی احمق هستم.» یا« هیچ کاری از دستم برنمی آید؟»سخت است. ولی وقتی کودک نسبت به خود چنین احساسی دارد فریاد کشیدن بر سر او هیچ دردی را درمان نمی کند. وقتی به او دستور می دهیم که این گونه صحبت نکند تنها نگرانی اش را افزایش داده ایم. مجبوریم احساسات منفی کودکان را بپذیریم تا بتوانیم آنها را تغییر دهیم. به جای این که با زورگویی او را از داشتن احساسات منفی منع کنید برایش محیطی فراهم کنید تا بتواند این احساسات را ابراز کند ولی با روشی درست به او نشان دهید که این احساسات واقعیت ندارند. در این گونه مواقع والدین می توانند از روش های زیر بهره جویند:
● درک احساسات کودکان
روشی درست به او نشان دهید که این احساسات واقعیت ندارند. در این گونه مواقع والدین می توانند از رو ش های زیر بهره جویند:
۱) توجه کودک را روی کاری که دارد انجام می دهد متمرکز کنید و توانایی های او را هرگز ارزیابی نکنید و از نارضایتی دیگران نیز صحبتی به میان نیاورید. مثلاً بهتر است به او بگویید« روی این کار خیلی وقت می گذاری. »نه این که بگویید
:« خیلی کند کار می کنی.»
۲) صمیمیت و اعتقادی که والدین نسبت به کودک احساس می کنند به وی اطمینان خاطر می بخشد و بدون تردید او را به سوی کشف بهترین استعدادش سوق می دهد. تلاش و جدیت او را تحسین کنید. تا جایی که امکان دارد به او اجازه دهید خودش بسیاری از تصمیم هایش را بگیرد. همه کودکان _ به ویژه کودکان نگران- باید مطمئن شوند که ما علاقه مندیم بدانیم آنها مسائل را چگونه می بینند و از شنیدن تفکرات و تصورات آنها لذت می بریم.
۳) از آنجایی که تنبیه و تهدید یا بی حوصلگی و عصبانیت، نگرانی کودکان را افزایش می دهد باید از آن اجتناب شود. وقتی کودک حس می کند که از او ناامید شده ایم از ترس یخ می زند و گاهی اوقات شرمنده می شود. باید برای کودک محیطی فراهم آوریم که هم احساس امنیت کند و هم بتواند طعم تلاش و شکست را با هم بچشد.
احساس دیگری که باعث به وجود آمدن طرز فکری منفی در کودک و عزت نفس اندک می شود عصبانیت است. یعنی کودکی که عزت نفس اندک دارد بسیار گوشه گیر، منفی باف، عبوس و نق نقو است و در اکثر کارها اشتیاقی از خود نشان نمی دهد. کودکی که عصبانی است توجهی به راضی و خشنود نگهداشتن ما ندارد. حتی ممکن است طوری رفتار کند که نشان دهد نسبت به انجام دادن تکالیف مدرسه یا برآوردن توقعات ما دل نگرانی ندارد و حتی سعی می کند خود را با اعتماد به نفس نشان دهد و بگوید نیازی به کمک، تأیید یا حمایت دیگران ندارد. اما کودک عصبانی نیاز مبرمی به کمک دارد.
● خشم کودکان
موارد زیر موجب خشم کودکان می شود:
۱) وقتی چیزی جلوی موفقیت و پیشرفت او را می گیرد.
۲) وقتی به آنها برچسب هایی مانند بد، بی عرضه، لوس یا بی معرفت زده می شود.
۳) وقتی که احساس ضعف یا عدم کنترل می کنند.
عصبانیت اغلب دفاعی در برابر عزت نفس اندک است. کودک به جای این که در برابر ناامیدی بایستد یا عدم قدرت خود را بپذیرد احساس خشم می کند و چنین خشمی به روش های متعددی بروز می کند:
۱) سعی می کند دیگران نسبت به او احساس بدی داشته باشند تا متوجه عزت نفس اندک او نشوند. بنابراین نسبت به بچه های کوچک و ضعیف تر قلدری می کند و با هم سن و سال های خود رفتار پرخاشگرانه ای دارد.
۲) بسیاری از کودکان عصبانی احساس ضعف می کنند و مثلاً به این دلیل که جلوی موضوعی بسیار اضطراب آور که در محیط زندگی شان در حال وقوع است (مثل طلاق و یا مشکلات مالی خانوادگی) را نمی توانند بگیرند سعی دارند دست به خشونت زده و بدین ترتیب احساسات ناخوشایند خود را سرکوب کنند.
۳) وقتی کودکی احساس می کند کسانی را که دوست دارد نسبت به او بد فکر می کنند، ممکن است درد و رنج ناشی از این موضوع را با خشم پنهان سازد. چنین کودکانی هنگام دفاع در برابر نارضایتی والدین احتمال دارد با خود فکر کنند که:
«اهمیتی نمی دهم آنها چه فکر می کنند.» یا «اهمیتی نمی دهم که بد، لوس، احمق، بی فکر یا تنبل هستم.»
۴) طبق قاعده اکثر مواقع کودکان باید به بزرگترها احترام بگذارند یا فقط چیزی بگویند که خوشایند باشد. مثلاً «اگر حرف خوبی برای گفتن نداری حرف نزن!» را غالباً بزرگترها به کوچکترها می گویند. بدین ترتیب به کودک اجازه داده نمی شود تا تفکرات و احساسات خود را بیان کند و سکوت کردن او را عصبانی می کند.
۵) عصبانیت کودک را به سوی تمرد و رفتاری شکننده سوق می دهد و بدین ترتیب ممکن است که تنبیه هم بشود، بنابراین (به سبب عدم تأیید دیگران) عصبانیتش افزایش می یابد.
● روش مقابله با خشم کودکان
با کودک عصبانی باید اساسی برخورد کنیم تا بتوانیم روش های جدید ارتباط با او را بیابیم:
۱) اولین کاری که باید انجام دهیم این است که عصبانیت او را بپذیریم و تشخیص دهیم که چه چیزی او را عصبانی کرده است.
۲) باید به کودکان اطمینان دهیم که می خواهیم او را درک کنیم. اگر کودکان از صمیم قلب تشویق شوند که درباره احساسات شان صحبت کنند سرانجام می توان مشکلاتی که شکل عصبانیت به خود گرفته اند را تشخیص دهیم و بدین ترتیب در رفع آنها کمک کنیم.
۳) باید سعی کنیم مشکلاتی را که در قالب عصبانیت بروز می کنند مورد خطاب قرار دهیم. وقتی کودک را متوجه کنیم که می دانیم رفتار او ناشی از چه مشکلی است او مطمئن می شود که به اساس نیکی وجودش ایمان داریم و همه چیز رفع خواهد شد.
۴) کودک را باید مطمئن سازیم که عصبانیت وی یا هر چیزی که پشت این خشم پنهان است، هیچ گونه آسیبی به روابط وی با ما نخواهد زد. بسیاری از کودکان مایل نیستند تفکرات و احساساتشان را برای ما بگویند، چون معتقدند که اگر صادق و رو راست باشند ما از سخنانشان تعجب می کنیم و عصبانی می شویم.
۵) باید به عصبانیت کودک حتی اگر مستقیماً متوجه ما باشد اهمیت بدهیم. بعضی مواقع کودک از دست پدر یا مادرش که به او توجه کافی ندارند عصبانی می شود. به هر حال اگر کودک بپرسد که چه چیزی موجب عصبانیتش شده است، مؤثرتر خواهد بود. کودک در سن ۵ سالگی توانایی زیادی دارد تا فکر و احساسش را بیان کند به شرط این که در محیطی امن و مطمئن قرار داشته باشد، یعنی مطمئن باشد اگر بگوید چه احساسی دارد شما عصبانی نمی شوید یا به او گوشه و کنایه نمی زنید و او را به لوس یا خودخواه بودن متهم نمی کنید.
افسردگی مورد دیگری است که باعث کاهش عزت نفس می شود. افسردگی در کودک موجب اختلال در یادگیری، بازی و توسعه روابطش با دیگران می شود و بعضی مواقع نیز حتی مانع ارتباط او با والدین می شود و اغلب بی سروصدا به وجود می آید.
● علائم افسردگی
کودک افسرده علائم زیر را از خود بروز می دهد:
۱) تابع امیال آنی خود است. او باور ندارد که می تواند مشکلاتش را حل کند. بنابراین برای به دست آوردن اعتماد به نفس تلاش کمی می کند و کاری را پیگیر انجام نمی دهد.
۲) او خود را از آن نوع افرادی می داند که در هر مرحله از زندگی دست به هر کاری بزند، شکست می خورد.
۳) داوطلب نمی شود چرا که معتقد است شرکت او در کاری ارزشمند نیست.
۴) معلومات شخصی کمی دارد و احساس می کند که شایسته آگاهی نیست و چون می ترسد دیگران او را تأیید نکنند محتاطانه سخن می گوید.
۵) او معتقد است همیشه مردم را از خود ناامید می کند بنابراین مدام از دیگران کناره گیری می کند.
۶) مدت زمان قدرت تمرکز او کوتاه است.
۷) برخی از کودکان افسرده دچار عذاب شدید روحی اند، به طوری که برای خود انواع متفاوتی بیماری می تراشند و یا برای این که دیگران از آنها توقع انجام دادن کاری را نداشته باشند تمارض می کنند و احتمالاً معتقدند که دیگران فقط زمانی آنها را دوست خواهند داشت که حس ترحم شان را برانگیزانند.
۸) او دوست دارد شخص دیگری باشد. علامت دیگر افسردگی دروغگویی یا حسادت است. کودک وقتی اعتماد به نفس ندارد نسبت به هم سن و سال های خود حسادت می ورزد.
● چگونه می توان کودکی را از افسردگی رها ساخت؟
۱) باید به او یاد بدهیم هدفی واقعی که مناسب توانایی هایش باشد در نظر بگیرد. اهداف فوق العاده بزرگ که امکان دسترسی به آنها نیست ممکن است بهانه ای برای طفره رفتن از تلاش کردن باشد و اهدافی هم که دستیابی به آنها خیلی ساده و آسان است احتمالاً به او یادآوری می کند که از مبارزه می ترسد. به جای این که او را تشویق کنیم تا مثل نقاشی بزرگ، رئیس جمهور یا ستاره ای ورزشی شود به او یاد دهیم دریابد که امروز یا این هفته چه می خواهد به دست آورد؟
۲) به او کمک کنیم تا برای رسیدن به هدفش تلاش کند. کودکان افسرده در عین حال که شروع به آموختن مهارت هایی برای کسب عزت نفس می کنند به حمایت عاطفی ویژه ای هم نیاز دارند.
۳) اجازه دهیم که کودک گاهی طعم شکست را بچشد تا بفهمد که کجای کارش اشتباه بوده است.
۴) سعی کنیم به او تفهیم کنیم که می تواند موفقیت های کودکان دیگر را بدون این که احساس حسادت کرده و یا در مقابل نسبت به خود احساس بدی پیدا کند، تحسین نماید. کودکی که عزت نفس بالایی دارد نسبت به مهارت، استعداد و ویژگی های کودکان دیگر احساس خوشحالی می کند ،ولی کودکی که عزت نفس اندکی دارد در برابر توانایی های دیگران احساس شکست می کند.
۵) به او کمک کنیم تا تصمیم بگیرد و روی تصمیم خود ثابت قدم بماند و عواقب احتمالی آن را نیز بپذیرد. برخی از پیامدها خوب و برخی بد هستند، مهم این است که کودک بیاموزد با تغییرات سازگاری یابد.
۶) به حرف های او گوش کنیم و تأییدش نماییم. بسیاری از کودکان افسرده تصور می کنند افکار و احساساتشان زیر عدم پذیرش دیگران مدفون می شوند. ممکن است چنین کودکانی از گفتن تصوراتشان هراس داشته باشند و یا نتوانند اشاره ای به آنها کنند و کمتر بفهمند که چه می خواهند یا چه احساسی دارند. آنها ممکن است زودرنج باشند و نسبت به هر چیزی احساس گناه کنند.
کودک افسرده نمی تواند احساس شادمانی کند. او را باید درک و راهنمایی کنیم. وقتی به او کمک می کنیم تا هدفی برای خود در نظر بگیرد و در مورد آن تصمیم بگیرد و اگر شکست خورد آن را پذیرفته اما به راهش ادامه دهد در واقع او را به سوی نگرشی مثبت هدایت کرده ایم. آنگاه او متوجه می شود که توانایی هایش مؤثرند و اعتماد به نفسش افزایش می یابد.سایت پزشکان ایران

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد